کلمات مرتبط: فارسی،انگلیسی با ترکی:Insular،Insulator

ساخت وبلاگ

 

با سلام فرا رسیدن سال نو را تبریک گفته  برای همه سالی خوب ، همراه با سلامتی و نشاط و سالی پر برکت آرزو می کنم امیدوارم همه سالم و تندرست باشید. اکنون کلمۀ دیگری که معنی انزوا و گوشه نشینی  را می دهد در اینجا آورده ام کلمات زیادی نیز با این پیشوند ساخته شده که به جای خود بررسی خواهیم کرد انشاءالله

ˈɪnsjʊlə- Insular-En- اینچِلا- ɪnsələr اینسالار= ساکن جزیره، منزوی، جزیرهای، وابسته به جزیره، غیر ازاد، تنگ نظر

معانی دیگر: وابسته به یا به شکل جزیره، آبخستی، دور افتاده، تنها، جدا، کوته فکرانه، کوته بینانه، تنگ نظرانه، واقع در جزیره، آبخست زی

Insular-Turk- اینچِلا- اینسالار= ساکن جزیره، منزوی، جزیره ای، وابسته به جزیره، غیر ازاد، تنگ نظر، ...

Insular-اینچُلا= سطح یا محل تنگ و دور افتاده، بدن دور افتاده و منزوی،

  In این=بدنه،  تنه، بدن، اندام، هیکل، احاطه، مساحت وسطح وعرض(اندازه)، داخل، اندرون، ورود، سقوط، فرود، پایین، زیر، جریان، حرکت و...-  فعل امر inmek=فرودآمدن، داخل شدن، فرو ریختن، جریان یافتن، سرازیر شدن، حرکت کردن -و...

Insular -  اینچُلا Sular چُلاçola یا چُلçol=جای دور و منزوی، مثل جزیره ای دور افتاده، جدا و دور افتاده، بیابان، جای دور و بی آب و علف، بدن ازکار افتاده و منزوی،  دست یا پا شکسته و زمین گیر، لنگ، اعرج، چلاق، شل، ایست، درنگ، ماندن، وقفه، لنگه، تک، طاق، فرد، تنها، و...

Çela-  Sular چِلا= سلول، حجره، جای تنک و فشرده، فشرده و کوتاه، چله( مخفف (چِک= بکش+ اِله=دست)=دست کشیدن – و همچنین مخفف چهل) ، انزوا، اعتکاف(گوشه نشینی عارفانه)، گوشه نشینی – چلاندن= فشردن، آب چیزی را با فشردن گرفتن،- اینچلان= بدن آب گرفته، بدن لاغر و نحیف شده ، نازک شده و...-

inSular- این سولار=چیز درون(داخل) آب،چیز احاطه با آب، جزیره، جزیرۀ دور افتاده، و...

Su- سو Су، su =آب- Sular=آبها، آب زیاد، - پسوند لار lar  یا la لا نشانۀ جمع بستن و زیادت وجمع است- مثل: کِتاب=کتاب- کِتابلار، کتابلا= کتابها- آدام =آدم- آداملار، آداملا= آدم ها- چاغا=بچه- چاغالار، چاغالا= بچه ها- البته پسوند  la لا یا له به معنی نه و منفی کننده نیز است – گِلملی=باید بیاید، باید آمد - گِمللا=نباید بیاید، نباید آمد- آیدمالی=باید گفت، باید بگوید- آیدماللا=نباید گفت، نباید بگوید، و...

Ar اَر= چیز، فرد، شخص، کننده، شوهر و...         

 Insular – inçelar اینچِلَر=لاغر می شود، نازک می شود، تنگ و فشرده  می شود،

پس از پنجاه چله درچهل سال--- مزن پنجه درین حرف ورق مال(نظامی)

Inçela- Insular اینچِلا یا اینچه incə ، inçe =نازک ، باریک، لاغر، کم حجم، کم وسعت، تنگ، تنگی، تنگنا،  نازک شده، فعل امر Inçelamek اینچِلِمک= نازک شدن،  تنگ و باریک شدن، لاغر شدن

Inçe bil اینچه بیل=کمرنازک، کمرباریک، - Inçe yol-اینچه یول= راه نازک، جادۀ تنگ و باریک،- dil inçe=زبان باریک،

شاخ گل را از سر و پا چهره تنها نازکست--- نازک اندامی که من دارم سراپا نازک است(صائب)
جهان از شب تیره تاریکتر--- دلی باید از موی باریکتر(فردوسی)
جواهربخش فکرتهای باریک--- بروزآرنده ٔ شبهای تاریک(نظامی)

Insular- اینسالار=این+ (salسال=کرجی، چیزی که روی آب می ماند(چند چوب به هم بسته شده در روی آب برای ایستادن یا حرکت کردن و عبور از آب)،شناور روی آب، شنا(süzüü- suzmoq= شنا کردن )، یک، یک کم، فروش،   فعل امرsalmak سالماکsalmaq سالماق =وارد کردن،  داخل کردن، فرو کردن، چیزهای بنجل را به دیگران غالب کردن و فروختن ، کردن، ارضاء کردن ، خود شیرینی کردن ، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن ، طرف توجه کسی قرار گرفتن ، مورد لطف و توجه قرار گرفتن، قرار دادن، نگه داشتن، و...)=بدن شناور داخل آب، تن شناور روی آب مانده(ساکن جزیره، منزوی، جزیره ای، وابسته به جزیره) ،  در درون خود نگهداشتن، در پیش خود نگه داشتن، خسیس بودن، تنگ نظر بودن، و...

ˈɪnsjʊleɪtə- Insulator-En- این سیلیتا- ɪnsəˌletər  این سیلِیدیر= عایق، جدا کننده، مقره، عایق کننده، بنداور

معانی دیگر: نارسان

Insulator-Turk- این سیلیدر- این سیلیدُر=مانع جریان آب یا برق، عایق، جدا کننده، مقره، عایق کننده، بنداور و...

In این=بدنه،  تنه، بدن، اندام، هیکل، احاطه، مساحت وسطح وعرض(اندازه)، داخل، اندرون، ورود، سقوط، فرود، پایین، زیر، جریان، حرکت و...-  فعل امر inmek=فرودآمدن، داخل شدن، فرو ریختن، جریان یافتن، سرازیر شدن، حرکت کردن -و...

Sula – seli سیلی= سیل، جریان شدید( آب، برق، و...)، آب بسیار که روان باشد. بی پروا، بی تاب ، بی زینهار، پرشور، لاابالی ، تندرو، دریادیده ، سبکرو، سبکرفتار، سبک خیز، خانه برانداز، خانه کن ، گران تمکین ، گران سنگ ، زمین گیر، پادرگل ، بی زور، تیره و ناصاف از صفات اوست- سیلی= توگوشی، ضربه که باکف دست وانگشتان بصورت زده شود

 Su seliسو سیلی= سیل آب، جریان شدید آب

 نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش--- که سیل از سر گذشت آنرا که میترسانی از باران(سعدی)
از تو گر دیده ای پرآب شود--- ملکت از سیل آن خراب شود(اوحدی)

Tor دورdur=توقف، متوقف، ایستا، در، مانع، سد، بند و...-دورdur فعل امردورماق durmaq= ایستادن، متوقف شدن، باز ماندن، بند آمدن، سد کردن، و...- أوُندا دورماق= جلویش ایستادن، سد راهش شدن، راهش را بند آوردن-

راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1399 ساعت: 1:12