کلمات مرتبط فارسی، انگلیسی با ترکی:Wordy،Word

ساخت وبلاگ

باز هم بررسی ارتباط کلمات ساخته شده با حرف W انگلیسی را ادامه می دهیم

Word-En-وُاَد، وَد-wɜːd- ˈwɜːrdوُرد= خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن

معانی دیگر: کلام، آگهداد، پیام، اطلاع، شایعه، زبانزد، حکم، دستور، پیمان، (w بزرگ - با the) کلام الله، کتاب مقدس، انجیل (the word of god هم می گویند)، (جمع)متن (در برابر مثلا موسیقی)، مطلب، (جمع) مشاجره، محاجه، دعوای لفظی، بگومگو، حرف ناخوشایند، (کامپیوتر) واژ، (با واژه) بیان کردن، در قالب لغت ریختن، به لفظ درآوردن، رجوع شود به: password، (قدیمی) ضرب المثل، گفته، (قدیمی) حرف زدن، سخن گفتن، عبارت

Word-Turk-ورد، وُرد، وورد= خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن، و....

Word ورد werd= دهش، بخشش، نعمت، موهبت، عطا، عطیه، ورد، دعا، ذکر، عزیمت، نیایش، شعار، تکیه کلام، نعره، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی، سخن تند و ناشمرده، تکلم، گپ، حرف، سخن، گفت وگو، محاوره، دعا(جمله ی پیش ساخته و ثابتی که در بیان ایمان مذهبی به کار می رود) ورد، دستورالعمل، دیسه، و.....-wer-verوِر=فعل امر وِرمک wermek-wermak= دادن، ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن، ارائه دادن، رساندن، بیان کردن، افکندن، شرح دادن، و...

söz Verdi سُوز وردی= قول داد، وعده داد، و...

habar werdy هابار وِردی= خبر داد، پیغام داد، اطلاع داد، آگاهی داد، و...

sargyt werdy سارگیت وردی- emir verdi = دستور داد، فرمان داد، سفارش داد، دستوالعمل داد، و...

توضیح در مورد معنی کلمۀ دیسه diýse در زبان ترکی(ترکمنی):

دیسه diýse- desə - derse = دستورالعمل، فرمول، دستور، دستورکار، شیوه نامه، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش، دستور، قاعده، نسخه، سرمشق، نمونه، درس، آموزش، بحث، تعلیم، مشق، پند، نطق، گفت، خطابه، خطابت، و...

Men ol näme diýse ederin من اُل نأمه دیسه اِدرین، O nə desə, edəcəm- o ne derse onu yapacağım= او هردستوالعملی(درسی، فرمانی، آموزشی، فرمولی، و...) داد انجام می دهم، او هرچه گفت انجام می دهم

ol näme diýse diýsin men edmeyan اُل نأمه دیسه دیسین من اِدمِیان- Nə desə, etməyəcəyəm- O ne derse onu yapmayacağım = او هر دستوری (فرمانی، و....) بدهد(بگوید) انجام نمی دهم

Näme diýsem şony et نأمه دیسِم شُنی اِت- Mən nə deyirəmsə et- ne dersem onu ​​yap= هرچی گفتم(دستور دادم، فرمان دادم، و...) بکن(انجام بده)

دِرس دِریسderis= پوست، بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه

goýun derisi گویون دریسی، qoyun dərisi- koyun derisi= پوست گوسفند

ورد: دعا، ذکر، عزیمت، نیایش، تب، نوبت، شعار، خروش، ارم، تکیه کلام، نعره، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی، سخن تند و ناشمرده، تکلم، گپ، حرف، سخن، گفت وگو، محاوره، و.....

Word – وُاَد- wâde وَدِ= وعده، بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه، امر، دستور، قول، سخن، کلام، ترانه، تصنیف، وعید، سخن، گفته، گفتار، زبان، فرمایش، گفت، و...

wâde werdy(berdy) وَدِ وِردی(بردی)=وعده داد، قول داد، و...

Ol maňa wâde berdi ال مانگا وَده بردی= او به من وعده(قول، و...)داد

Wur= بگومگو، جدال، جدل، مشاجره، جنگ، دعوا، ضرب، کوبش، نواخت، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرود، صدای موسیقی نوا، آواز، ضربه، بزن، بکوب، و...- فعل امر وورماک wurmak= زدن، جدال، کردن، مشاجره کردن، جدل کردن،کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن، نواختن، و... (به معنی War رجوع شود)

ɜːdاِدed =فعل امر اِدمکedmek= کردن

Word ووراِد، وورِدwured=مشاجره بکن(مشاجره، محاجه، دعوای لفظی، بگومگو، حرف ناخوشایند، و...)

Word ووردwurd(wurdi ووردی)= زدوخورد کرد، کشمکش کرد، مجادله کرد، مرافعه کرد، منازعه کرد، زد، کتک زد، دعوا کرد ، مشاجره کرد، و...

Ol meni wurdi اُل مِنی ووردی=او مرا زد، و...

saz wurdi ساز ووردی= ساز نواخت، ساز و آواز سر داد، و...( متن (در برابر مثلا موسیقی)

wör- وُر=دید،نگرش، تماشا، نظاره، نظر، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه، خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع، نگاه، اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه، و... فعل امر wörmekوُرمک =دیدن، نگریستن، مشاهده کردن، نظر دادن، اطلاع دادن، و....

men ony gözim bilen wördim مِن اُنی گُوزیم بیلِن وُاَردیم- Mən onu gözlərimlə gördüm- Onu gözlerimle gördüm=من او را با چشمانم دیدم

Meniň aýdýan zatlarymy wör منینگ آیدیان زاتلارمی وُر-Neden bahsettiğimi görün- Gör nə danışıram = آنچه من می گویم ببین، ببین من چی میگم

ol bu zatlary wördy اُل بو زاتلاری وُردی= او این چیزها را دید

Pikirimy aýdyp wördim(werdim)پیکیریمی آیدیپ وُردی(وِردیم)-sana fikrimi söyledim-Mən sizə öz fikrimi bildirdim= فکرم (نظرم) را بیان کردم، عقیده ام(دیدگاهم) را بیان کردم(اطلاع دادم)

Wordy-Enوُدی-ˈwɜːdi- ˈwɜːrdiوُردی= دارای اطناب، پرلغت، لغت دار

معانی دیگر: شفاهی، گفتاری، وابسته به لغات، واژه ای

Wordy-Turk-وردی، ووردی، وُردی= دارای اطناب، پرلغت، لغت دار و...

Word= خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن، و...-(به معنی Word رجوع شود)

Y ی، ای(لی)= پسوند برای بیان صفت و دارندگی بکار می رود

saz war ساز وار(بار(bar=ساز هست- sazy war سازی وار= ساز داردّ ، دارای ساز هست

söz war سُوز وار=حرف(سخن) هست- sözy warسُوزی وار= دارای حرف(سخن) هست

Reňk war رنک وار= رنگ هست(وجود دارد)- Reňky war رنکی وار= دارای رنک هست

Oňa söz werdy اُنگا سُوز وردی-O'na söz verilmişti- Ona söz verdi= به او قول داد

راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 29 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 13:15