کلمات مرتبط فارسی،انگلیسی با ترکی:Weary،Ware

ساخت وبلاگ

باز هم چند کلمۀ انگلیسی که با حرف W ساحته شده را انتخاب کردم باهم ارتباط آنها را با فارسی و ترکی مورد بررسی قرار می دهیم

Ware-En- وُاweə- ˈwer وُر= جنس، اجناس، کالای فروشی، متاع، کالا، اگاه، حذر کردن

معانی دیگر: (معمولا جمع) کالا (به ویژه در مغازه)، جنس (اجناس)، فرآورده، محصول، افزار، ابزار، وسیله، (معمولا در ترکیب) - آلات، ظروف سفال، سفالینه، خدمت (خدمات)، اثر (آثار) ادبی یا هنری، (انگلیس) سیب زمینی درشت، پارچه، منسوج، (به ویژه شکار) پاییدن (و احتراز کردن)، مواظب بودن (برای اجتناب یا تعقیب)، (قدیمی)، رجوع شود به: aware، باخبر، مطلع، هشیار، گوش بزنگ، محتاط، دور نگر، با پروا، (اسکاتلند و شمال انگلیس) هدر دادن، حرام کردن، پرهیز کردن از

Ware-Turk- وُر، وِر= جنس، اجناس، کالای فروشی، متاع، کالا، اگاه، حذر کردن، و...

Ware وارwar(barبار ( = هست، موجود، وجود دارد، موجودی، سرمایه، سهمیه، در انبار، موجودی کالا، بار، حاصل، میوه، بنه، توشه، حمل، محمول، محموله، محصول، جنس، قماش، مال، مال التجاره، متاع، فرآورده، مجموعه، هرچه هست، جمع(کالا)، و...

war zady getir وار زادی گِتیر، nə varsa gətir= هرچه داری بیار، تمام چیزهایت را بیاور

Satjak war zadyňyzy getiriň ساتجاک وار زادینگیزی گیتیرینگ= برای فروش هرچیزی که دارید بیارید، کالای فروشیتان را بیاورید

Satjak zadim war(var)ساتجاک زادیم وار- اجناس فروشی دارم

Satjagim warساتجاگیم وار= جنس(اجناس، کالای)فروشی دارم

işi war ایشی وار، işi var = کار دارد، -

Hyzmaty war هیزماتی وار، Xidməti var ، servisi var= خدمت داردف خدمات دارد

yzyňyza ol war ایزینگیزدا اُل وار= او در تعقیب شماست، او بدنبال شماست

gorkma, men wa(war,ba,bar) گُرکما من وا(وار، بار، با)= نترس من هستم(اینجام)

وار در فرهنگ فارسی: به معنی لیاقت هم گفته اند همچو شاهوار و گوشوار یعنی لائق گوش. ( برهان ). شایسته و لائق مانند شاهوار، گوشوار و سزاوار. ( از آنندراج ). کلمه نسبت چون سوگوار ، تقصیروار. ( غیاث اللغات )، سان، شبه، گون، وش، گز، یارد، عادت، آیین، راه، رسم، روش، دوره، موسم، نوبت

Ware وُر wör= دید، آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر، مراقبت، دیدگاه، دید، دیده بان، چشم انداز، دور نما، نظریه، عمل پاییدن، مال اندیشی، چشم انداز، منظره، لحاظ، جنبه فکری، سعه نظر، مناظر و مرایا، تجسم شی، خطور فکر، منظره(شیی ء، هدف، مقصود، کالا، چیز، مفعول، موضوع، شیء)، و...- فعل امر وُرمکwörmek= دیدن، نگاه کردن، آگاه شدن، ملتفت شدن، پاییدن، و...

Satjak zadimy wör ساتجاک زادیمی وُر= آنچه می خواهم بفروشم ببین، از آنچه می خواهم بفروشم اگاه باش، و...

Satjagimy wör ساتجاگیمی وُر= جنس(اجناس، کالای)فروشی ام را ببین

ony wör اُنی وُر= آن را ببین، از آن مطلع شو، و...

Uzakdan ony wöriňاوزاکدان اُنی وُرینگ= از دور آن را نگاه کنید(بپایید، مواظبش باشید، نگاهش کنید)

Ware وِر wer,ver = فعل امر وِرمکwermek, vermek,vermak=دادن، و...

ol zady Satywer اُل زادی ساتیوِر=آن چیز را بفروش بره

ony Satywerاُنی ساتیوِر= آن را بفروش بره

ony wer(ver)اُنی وِر= آن را بده

ony Elden werdyاُنی اِلدِن وِردی=آن را از دست داد، آن را هدر داد

Weary-En- ویِریˈwɪəri- ˈwɪri وُیری= خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خسته کردن یا شدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن

معانی دیگر: وامانده، فرسوده، زننده، ناخوشایند، ملالت آور، فرسوده کردن، کسل شدن

Weary-Turk- وُری= خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خسته کردن یا شدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن، و...

Weary ووری=ضربه خورده، آسیب خورده، زننده، کوبنده، کوفته، خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده، و...

Wearوور Wur=، vur، ur = ضرب، ضربه، کوبش، ضربت، کتک، کتک کاری، دعوا، زد و خورد، نزاع، ، جنگ، نبرد، پیکار، نزاع، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، مبارزه، مصاف، و...

رزم، محاربه، اصابت، شلیک، و...-فعل امر وورماکwurmak- vurmak، vurmaq، urmak = زدن، کوبیدن، کتک زدن، زد و حورد کردن، نزاع کردن، آسیب زدن، ضربه زدن، کوفتن، و...

Yای iy=فعل امر ایمکiymek = خوردن، و...

راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 15:56