کلمات مرتبط فارسی،انگلیسی با ترکی:Weary،Ware،Wergild،Wergeld،Work،Worker

ساخت وبلاگ

باز هم چند کلمۀ انگلیسی که با حرف W ساحته شده را انتخاب کردم باهم ارتباط آنها را با فارسی و ترکی مورد بررسی قرار می دهیم

Work-En -وُک wɜːk - wɜːrk وُرک= عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، فعل، کار، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری، عمل کردن، کار کردن، زحمت کشیدن

معانی دیگر: رنجبری، عمل، حرفه، پیشه، اشتغال، کار (که باید انجام شود)، مقدار کار، کاردستی، ورزه، - کاری، (معمولا جمع - هنری و غیره) اثر (آثار)، کلیات، (جمع) استحکامات، دژ، (معمولا در ترکیب) کارخانه، کارگاه، - سازی، (در ترکیب) ساختار، ساختمان از نوع بخصوص، (ماشین و غیره) اجزای متحرک، بخش های جنبا، چرخ و مهره، (جمع) انجام وظایف مذهبی یا اخلاقی، عمل خیر، نیکوکاری، فعالیت کردن، کوشیدن، (موتور و غیره) به کار افتادن، اثر کردن، موفقیت آمیز بودن، نتیجه بخش بودن، به کار انداختن، به کار گرفتن، کار کشیدن، راه انداختن، بهره برداری کردن، انجام دادن، - کردن، - زدن، (با: for یا against) اقدام کردن، ورزیدن، به عمل آوردن، - کاری کردن، : into) تبدیل کردن، (قیافه یا اعضای صورت و غیره) کج و معوج شدن، درهم شدن، تکان خوردن، (به تدریج) داخل یا خارج شدن، نفوذ کردن، (کم کم) انجام دادن، عملی بودن، سوزن دوزی، ملیله دوزی (needlework هم می گویند)، کار ساختمانی )ه ویژه سد و پل و اسکله)، رجوع شود به: work of art، سبک کار، میزان کار، روش کار (workmanship هم می گویند(، )مکانیک) تغییر مکان در جهت فشار نیرو، کارانجام، وسیله ی انتقال نیرو، درجمع کارخانه، عملی شدن

Work-Turk- وُرک (وُرکَ)-وُراک= عملیات، فعالیت، زحمت وتلاش، ضربه خورده (صورت لت وپار شده و کج و معوج شدن)، زننده،کوبنده، کارگر

وور Wur=، vur، ur = ضرب، ضربه، کوبش، دعوا، ، جنگ، نبرد، پیکار، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، حرکت، رفتار، جنبش، تاثیر، اثر، وضع، طرز عمل، مبارزه، مصاف، جدال، جدل، مباحثه، مشاجره، اصابت، شلیک، تصادم، تصادف، فعالیت، عمل، فعل، کوبه، بزن، بکوب، عمل کن، و...-فعل امر وورماکwurmak- vurmak، vurmaq، urmak = زدن، کوبیدن، کتک زدن، زد و حورد کردن، نزاع کردن، کوفتن، اتفاق افتادن، واقع شدن، بستوه اوردن، آسیب زدن، اعمال کردن، و...- (به معنی war رجوع شود)

Work-وورک work=زده شده،

bu işe el wur بو ایشه اِل وور= به این کار دست بزن، به این کار عمل کن

bu işe el wurk بو ایشه اِل وورک= به این کار دست زده شده، به این کار عمل شده-

el wurk اِل وورک= دستکاری، دستکاری شده، دست زده شده، کار و عمل دست، کاردستی،

ol workاُل وورک=آن بسته شده (قفل شده، محکم شده، مستحکم شده، زده شده، ضربه خورده، و...

çekiç wurچِکیش وور-çəkici vur= چکش بزن

çekiç wurk چِکیش وورک=چکش کاری، چکش کاری شده، چکش زده شده

ýüzüne wurیوزینه وور- yüzüne vur= به صورتش بزن،

ýüzü wurk یوزی وورک= صوزت ضربه زده شده، صورت لت و پار شده، چهرۀ ضربه خورده، و...- ((قیافه یا اعضای صورت و غیره) کج و معوج شدن، درهم شدن)

bu gapy wurk بو گاپی ووروک= این درب بسته است، بین درب قفل شده است، این در مستحکم شده، و...( استحکامات)

bu yol wurk بو یُل ووروک=این راه بسته شده است ، راه بندان شده است، راه سد شده، و...-( کار ساختمانی )به ویژه سد و پل و اسکله)،

içery we daşary wurk اِچِری و داشاری وورک= داخل و خارج بسته و قفل شده

Geýimlere monjuk wurk گِییملِرِ مُنجوک وورک= لباسها منجوق دوزی شده

iňna wurkاینگنه وورک= سوزن دوزی شده، سوزن زده شده

olar ely işe wurk اُلار اِلی ایشه وورک= آنها دست بکار شده اند، آنها مشغول بکار شده اند

ol gowy işe el wurk اُل گاوی ایشه اِل وورک=او به کار خیری(خوبی) دست زده، او بکار خیری مشغول است

Ol agyr işe el wurk اُل آگیر ایشه اِل وورک= او به کار سختی(طاقت فرسایی، پر زحمتی، و...)دست زده، او به کار پر زحمتی مشغول است

ol Çeper esere el wurk اُل چِپِر اِثره اِل وورک= او به یک اثر هنری دست زده، او به یک شاهکار هنری دست یافته

ol Çeper eser döretmâne el wurkاُل چِپِر اِثِر دُورِتمَنه اِل وورک=او برای خلق شاهکار هنری دست زده(دست بکار شده)، او به ساخت اثر هنری مشغول است

ol zad hem işe wurk اُل زاد هم ایشه وورک= آن چیز هم بکار بسته شده، آن چیز هم مشغول بکار است، آن چیز هم بکار زده شده( مورد استفاده است، در حال بهره برداری است)، و...

Worker-En وُکا- wɜːkə- wɜːrkər وُرکِر= ایجاد کننده، کارگر، عمله

معانی دیگر: فعله، خدمتگزار، فعال در امور عام المنفعه، از کار در امده

Worker-Turk-وورک اَر=شخص کار کننده، ایجاد کننده، کارگر، عمله و...

Work= کار، فعل، عمل، فعالیت، خدمت، ساخت، ایجاد، و...(به معنی Work رجوع شود)

Er اَر = شخص، فاعل، کننده، مرد، شوهر، جوانمرد، و...

این متن برای تکمیل مطالب گذشته معنی Work نوشته شده است

Wergild-En- وُ گِلد، وَگِلد- وُر گِلد، وِرگِلد= دیه، خون بها

معانی دیگر: wergeld حق، دیه

Wergild-Turk-وورگِلد، وِر گِلد= دیه، خون بها

Wer وور- wur - vur = فعل امر وور ماکwurmak- vurmak = زدن، کشتن، کتک زدن، کشتار کردن، خون ریختن، جنگیدن، دعوا کردن، و....- (به معنی war رجوع شود)

ony pyçak wur(vur)اُنی پیچاق وور=او را چاقو بزن، او را با چاقو بُکش

ony wur Öldür اُنی وور اُولدور- vur öldür=او را بزن بُکش

ola bilen wurşiň اُلا بیلِن وورشینگ= با آنها بجنگید

Wer وِرver= دهش: احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه، ادا، پرداخت، بده(چیزی که بر ذمه شخصی بود و شخص ملزم بر دادن آن باشد. ( ناظم الاطباء ). دین. بدهی. وام که ستده باشند. مقابل بستان و طلب. ( لغت نامۀ دهخدا))، فعل امر وِرمک، wermek,vermek= دادن، بخشیدن، اهدا کردن، ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن،و...

pul wer پول وِر-pul ver-para ver= پول بده

bahasyny werباهاسینی وِر-qiymət ver = بهایش را بده، بهایش را پرداخت کن

gil- گِل gel=فعل امر گِلمِکgelmek,galmak= آمدن، رسیدن، نائل شدن به، بدست اوردن، سود بردن، کسب کردن، و...

gild-geld گِلد(geldi)=آمد، آمده، رسیده، و...- مخفف ِ پیش آمده. حادثه. واقعه. وقعه. عارضه. رویداد، در ترکیب:پیامد، پیشامد، سرآمد، درآمد، و..(فرهنگ فارسی)

pul geldi پول گِلدی، pul gəldi، para geldi =پول آمد، پول رسید

Başa geldi باشا گِلدی=پیش آمد(آمده)، برسر آمد(آمده)،

pul wer geldi پول وِر گِلدی=پول دهنده آمد(آمده)

bahasyny wer gelde باهاسینی وِر گِلدَ= بهایش را بده بیاد، بهایش را بیا بده

Wergild وِر گِلد=دین(بدهی، و..) حادثه ( پیشامد، واقعه، و...)، پرداخت (دین یا بدهی) پیش آمده(جادثه، رویداد، و...)، پرداختی بابت پیشامد(حادثه، واقعه، و...)

Wergeld-En-وَ گِلد- وُرگِلد=(قانون انگلوساکسون قدیم) خون بها(weregild و wergild هم می نویسند)، wergild حق، خون بها، دیه diyeh

Wergeld-Turk= دین(بدهی، و..) حادثه ( پیشامد، واقعه، و...)، پرداخت (دین یا بدهی) پیش آمده(جادثه، رویداد، و...)، پرداختی بابت پیشامد(حادثه، واقعه، و...)، خون بها، دیه ( به معنی wergild رجوع شود)

Ware-En- وُاweə- ˈwer وُر= جنس، اجناس، کالای فروشی، متاع، کالا، اگاه، حذر کردن

معانی دیگر: (معمولا جمع) کالا (به ویژه در مغازه)، جنس (اجناس)، فرآورده، محصول، افزار، ابزار، وسیله، (معمولا در ترکیب) - آلات، ظروف سفال، سفالینه، خدمت (خدمات)، اثر (آثار) ادبی یا هنری، (انگلیس) سیب زمینی درشت، پارچه، منسوج، (به ویژه شکار) پاییدن (و احتراز کردن)، مواظب بودن (برای اجتناب یا تعقیب)، (قدیمی)، رجوع شود به: aware، باخبر، مطلع، هشیار، گوش بزنگ، محتاط، دور نگر، با پروا، (اسکاتلند و شمال انگلیس) هدر دادن، حرام کردن، پرهیز کردن از

Ware-Turk- وُر، وِر= جنس، اجناس، کالای فروشی، متاع، کالا، اگاه، حذر کردن، و...

Ware وارwar(barبار ( = هست، موجود، وجود دارد، موجودی، سرمایه، سهمیه، در انبار، موجودی کالا، بار، حاصل، میوه، بنه، توشه، حمل، محمول، محموله، محصول، جنس، قماش، مال، مال التجاره، متاع، فرآورده، مجموعه، هرچه هست، جمع(کالا)، و...

war zady getir وار زادی گِتیر، nə varsa gətir= هرچه داری بیار، تمام چیزهایت را بیاور

Satjak war zadyňyzy getiriň ساتجاک وار زادینگیزی گیتیرینگ= برای فروش هرچیزی که دارید بیارید، کالای فروشیتان را بیاورید

Satjak zadim war(var)ساتجاک زادیم وار- اجناس فروشی دارم

Satjagim warساتجاگیم وار= جنس(اجناس، کالای)فروشی دارم

işi war ایشی وار، işi var = کار دارد، -

Hyzmaty war هیزماتی وار، Xidməti var ، servisi var= خدمت داردف خدمات دارد

yzyňyza ol war ایزینگیزدا اُل وار= او در تعقیب شماست، او بدنبال شماست

gorkma, men wa(war,ba,bar) گُرکما من وا(وار، بار، با)= نترس من هستم(اینجام)

وار در فرهنگ فارسی: به معنی لیاقت هم گفته اند همچو شاهوار و گوشوار یعنی لائق گوش. ( برهان ). شایسته و لائق مانند شاهوار، گوشوار و سزاوار. ( از آنندراج ). کلمه نسبت چون سوگوار ، تقصیروار. ( غیاث اللغات )، سان، شبه، گون، وش، گز، یارد، عادت، آیین، راه، رسم، روش، دوره، موسم، نوبت

Ware وُر wör= دید، آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر، مراقبت، دیدگاه، دید، دیده بان، چشم انداز، دور نما، نظریه، عمل پاییدن، مال اندیشی، چشم انداز، منظره، لحاظ، جنبه فکری، سعه نظر، مناظر و مرایا، تجسم شی، خطور فکر، منظره(شیی ء، هدف، مقصود، کالا، چیز، مفعول، موضوع، شیء)، و...- فعل امر وُرمکwörmek= دیدن، نگاه کردن، آگاه شدن، ملتفت شدن، پاییدن، و...

Satjak zadimy wör ساتجاک زادیمی وُر= آنچه می خواهم بفروشم ببین، از آنچه می خواهم بفروشم اگاه باش، و...

Satjagimy wör ساتجاگیمی وُر= جنس(اجناس، کالای)فروشی ام را ببین

ony wör اُنی وُر= آن را ببین، از آن مطلع شو، و...

Uzakdan ony wöriňاوزاکدان اُنی وُرینگ= از دور آن را نگاه کنید(بپایید، مواظبش باشید، نگاهش کنید)

Ware وِر wer,ver = فعل امر وِرمکwermek, vermek,vermak=دادن، و...

ol zady Satywer اُل زادی ساتیوِر=آن چیز را بفروش بره

ony Satywerاُنی ساتیوِر= آن را بفروش بره

ony wer(ver)اُنی وِر= آن را بده

ony Elden werdyاُنی اِلدِن وِردی=آن را از دست داد، آن را هدر داد

Weary-En- ویِریˈwɪəri- ˈwɪri وُیری= خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خسته کردن یا شدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن

معانی دیگر: وامانده، فرسوده، زننده، ناخوشایند، ملالت آور، فرسوده کردن، کسل شدن

Weary-Turk- وُری= خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خسته کردن یا شدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن، و...

Weary ووری=ضربه خورده، آسیب خورده، زننده، کوبنده، کوفته، خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده، و...

Wearوور Wur=، vur، ur = ضرب، ضربه، کوبش، ضربت، کتک، کتک کاری، دعوا، زد و خورد، نزاع، ، جنگ، نبرد، پیکار، نزاع، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، مبارزه، مصاف، و...

رزم، محاربه، اصابت، شلیک، و...-فعل امر وورماکwurmak- vurmak، vurmaq، urmak = زدن، کوبیدن، کتک زدن، زد و حورد کردن، نزاع کردن، آسیب زدن، ضربه زدن، کوفتن، و...

Yای iy=فعل امر ایمکiymek = خوردن، و...

راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 36 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 13:15