کلمات مرتبط فارسی، انگلیسی با ترکی:Biotic، Biota،Bibber،Bib، Cock، Bibcock

ساخت وبلاگ

ارتباط کلماتی از زبان انگلیسی که با پیشوند Bi ساخته شده است را مورد بررسی قرار می دهیم

Bibcock-En-بیب کُکbɪbkɒk- bɪbˌkɑːk بیب کاک=(لوله کشی آب و گاز و غیره) شیر سرخم، شیر سرکج، شیرتخلیه، شیر اب سرکج

Bibcock-Turk-بیب کوک=(لوله کشی آب و گاز و غیره) شیر سرخم، شیر سرکج، شیرتخلیه، شیر اب سرکج

Bib= سینه بند، پیش بند بچه، نوشیدن، اشامیدن(به معنی Bib رجوع شود)

Cock-En- کُک- کاک = چخماق تفنگ، الت ذکور

معانی دیگر: خروس، پرنده ی نر (از جنس ماکیان)، کشیدن چخماق (به منظور تیر اندازی)، (کلاه و غیره) کج گذاشتن، کج گذاری، (گوش را) تیز کردن، (چشم ها را) دوختن به، (به سویی) متوجه شدن، (به سویی) چرخاندن، سیخ کردن، (به منظور ضربه زدن - مشت و غیره را) عقب کشیدن، آماده ی زدن کردن، (قدیمی) بانگ خروس، رجوع شود به: cockcrow، سرکرده، پیشوا (به ویژه اگر گستاخ یا مغرور باشد)، شیر سماور، شیر (آب یا گاز)، شیر سوپاپ، (سلاح آتشین) چخماق، (خودمانی) کیر، (قدیمی) خودنمایی کردن، (مثل خروس) جولان دادن، (انگلیس - خودمانی) چرند، دری وری، (در مورد کاه و محصول درو شده و غیره) کپه کردن، انباشته کردن، کپه ی مخروط شکل، کج نهادگی کلاه، گوش ها را تیز وراست کردن، کج نهادن، یک وری کردن

Cock-Turk- کُک- کاک= چخماق تفنگ، الت ذکور،

Cock کاکkak=ضربه، ضربه زن، شوک، ضربت، آسیب، قرعه، کوبه، کتک، زنش، آسیب، اصابت، ضرب، تماس، اثر شدید، قلاب، چنگک، تله، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، میخ، سیخ(آلت ذکور)، بزن، ضربه بزن، بکوب، و... فعل امر کاکماکkakmak= ضربه زدن، زدن، سیخ زدن، هل دادن، سقلمه زدن، چکش زدن، میخ زدن، کوبیدن، کتک زدن، نوک زدن، کردن، و...

Guş tohuma kakdy گوش تُهما کاکدی= پرنده به دانه نوک زد

Çüi(çivi ) çekiç bilen kakmak چوی(چیوی) چِکیچ بیلن کاکماک، (çivi çakmak)= میخ را با چکش زدن(کوبیدن)

Kakişmak کاکیشماک= زد و خورد کردن، مناقشه کردن، جنگیدن، کتک کاری کردن، تاخت و تاز کردن، ، و...

ýumruk bilen kak یومروک بیلن کاک= با مشت بزن

Göz kak گُوز کاک= نگاه کن، چشم بدوز((چشم ها را) دوختن به، (به سویی) متوجه شدن،و...)

gapyny kak گاپینی کاک= در را بزن، در را بکوب

ganat kakmak گانات کاکماک= بال و پر زدن، (معمولاً خروس برای خودنمایی و خواندن بال و پر می زند و یک دور می چرخد )-(مثل خروس جولان دادن)

Cock کُک kok= کوک، منظم، میزان، بخیه، انتیم، سازگار، روبه راه، روشن، تحریک، خشمگین، عصبی، غضبناک، گنبد، کوکنار، کاهو، آبی، کبود، تنظیم پذیر، خوش اهنگ، موزون، خوش نوا، و....( (قدیمی) بانگ خروس) -به معنی کمان باشد. ( برهان)- کپه ی مخروط شکل، کج نهادگی کلاه، گوش ها را تیز وراست کردن، کج نهادن، یک وری کردن، و...

(فرهنگ فارسی): کوک. ( اِ ) به معنی کمان باشد. ( برهان ). کمان.( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. ( برهان)- کوک دررفتن ؛ شکستن فنر یا از جا دررفتن آن در وسایل کوکی مانند ساعت و بعضی انواع اسباب بازی. گاهی آدمی راکه مسلسل حرف می زند و بر اثر عصبانیت یا علل دیگر مجال حرف زدن به دیگران نمی دهد و تا صحبتش تمام نشده است از حرف زدن نمی ایستد، گویند: کوکش دررفته است

ol keipy kok اُل کیپی کُک= او کیفش کوک است،

روزی که ز زمار شود زمر فناکوک --- هر سور که جوید عدویش گردد از او سوک
بر رمح ویش اعداآون چوبه شب چوک --- بی خویش به گردش بر چون پنبه که بر دوک(رضا قلی خان هدایت ( از انجمن آرا))

Cock کَک käk=صدایی که مرغ و خروس، قد قد مرغ(قبل از تخم گذاشتن، بعد از تخم گذاشتن مرغ فریاد مرغ و خروس فریاد دسته جمعی، فریاد در زمان حمله و خشمناک و عصبانیت مرغ و خروس ) ، و... در می آورند، بانگ، جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره، و...- käkile کَکیلَ فعل امر käkilemek کَکیلَمک= صدا در آوردن، بانگ زدن، آواز سر در دادن، و...

horoz käkilemek هُرُز گُگیلَمِک= خروس فریاد زدن، سر و صدا کردن خروس

towuk käkeleya تاووک کَکِ لِیا= کرغ قد قد میکند، مرغ صدا در می آورد

Horazyň käkiligy هُرُزینگ گَگیلیگی= بانگ خروس

توضیح در مورد کلمۀ چخماق در زبان ترکی :

çaqچاقçakچاک=نیش، نشتر، زخم، نوک، نیشتر، شمشیر، تیغه، کارد، چاقو، گزلیک، گزش، سیخونک، سیخ، قطعه چوب نوک تیزی که بدان ستوران را به تند رفتن وادارند، زخم زبان، جرقه، اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله ، و....- فعل امر چاقماق çaqmaq ، چاقماک çaqmak =نیش زدن، گزیدن، زخم زبان زدن، جرقه زدن، خاییدن، گاززدن، گاز گرفتن، دندان گرفتن، دریدن، چخماق( آتش زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو، تبرزین،و..) و....

ýylan çaqmaq،ییلان چاقماق ýylan çaqmak ییلان چاقماک=نیش زدن مار، گزیدن مار، و...

ýyldyrym çaqmak(çaqmaq )ییلدیریم چاکماک(چاقماق)، bir şimşek çakması= رعد و برق جرقه زدن

Ony ýylan çaqdy اُنی ییلان چاقدی، Uni ilon chaqib olgan= او را ماز نیش زد

çaku چاکو، çaqu چاقو(çakyچاکی)= نیش زن، تیغ زن، زخم زن، چاقو، تیزی، و....

ol çaky bilen wurdy اُل چاکی بیلِن وُردی= او با چاقو زد

ol çaky çekdy اُل چاکی چِکدی= او چاقو کشید

säher çaqy سَحر چاقی= سپیدۀ صبح، صبح زود، و...

säher çaqynda geldy ol اُل سَحر چاقیندا گِلدی=او سپیدۀ صبح آمد، او صبح زود آمد، او در محدودۀ صبح امد

çaqqin چاققین= رعد و برق، جرقه، تند و تیز، سریع، زود، و...

çaqqin gel چاققین گِل=سریع بیا، تند و تیز بیا، زود بیا، و...

چاک=ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح، و...(فرهنگ فارسی)

چخماق=آتش زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو، تبرزین

Bib-En بیب- bɪb= سینه بند، پیش بند بچه، نوشیدن، اشامیدن

معانی دیگر: (پرندگان و حیوانات) سینه (به ویژه اگر به رنگ دیگری باشد)، پیش بند (که هنگام خوراک به کودک می پوشانند)، بخش پیشین و بالایی پیش بند یا روپوش، (قدیمی) می خواری کردن، دم به خمره زدن، مخفف:، انجیل، کتاب مقدس

Bib-Turk-بی ایب=این خورده، این نوشیده، سینه بند، پیش بند بچه، نوشیدن، اشامیدن

Biبی، beبی(بِ(B=اشاره به چیز یا شخص نزدیک و حاضر، مورد اشاره یا گفتگو، او، این، : بودن، شدن، ماندن، و...(به معنی Be رجوع شود)

I ای iy=بخور، بنوش، و...فعل امر ایمکiymek ، yemek=خوردن، نوشیدن، و...( içmek ایچمک= نوشیدن)

ib-ایبiyb = خورده، نوشیده، آشامیده، خورده شده، زنگ زده، رنگ و رو رفته( از رنگ اصلی به رنگ دیگری در آمده)، هر چیز مأکول و از گلو فروبرده شده و متأکل شده، آنچه که به گلو و سینه ببندند(پیش بند)، و...- زهرخورده ؛ زهرنوشیده. زهرآشامیده، شراب خورده ؛ شراب نوشیده، شیر خورده، شیر نوشیده، آب خورده، آب آشامیده، و...

شراب خورده معنی چو در سماع آید--- چه جای جامه که بر خویشتن بدرّد پوست(سعدی)
سعدی حجاب نیست تو آئینه پاک دار--- زنگارخورده کی بنماید جمال دوست ؟(سعدی)

Bib بِ ایب=این نوشیده(آشامیده، خورده)، نوشیده شدن، خورده شدن، و...

suw iyb (suw içb) سو ایب(سو ایچب)= آب خورده، آب نوشیده(آشامیده)

Bibber-Enبی با-ˈbɪbə، bɪbər بی بِر= میگسار، ادم معتاد به مشروب

معانی دیگر: خمار، مشروب خور

Bibber-Turk-ب ایب با-ب ایب اَر=او نوشنده(مشروب خورنده)، این(او) نوشیده(مشروب خورده) است، میگسار، ادم معتاد به مشروب، مشروب خوار

Biبی، beبی(بِ(B=اشاره به چیز یا شخص نزدیک و حاضر، مورد اشاره یا گفتگو، او، این، : این کار درست نیست، این، بودن، شدن، ماندن، و...(به معنی Be رجوع شود)

I ای iy=بخور، بنوش، و...فعل امر ایمکiymek ، yemek=خوردن، نوشیدن، و...( içmek ایچمک= نوشیدن)

ol iym iyb اُل ایم ایب= او غذا خورده، او خورده و نوشیده، او می خورد و می نوشد

ol iyb içibder اُل ایب ایچیبدیر، ol iyb içender اُ ایب ایچِندیر= او خورده و نوشیده، او خورده و مست کرده(نوشیده)

be iyb içybder بی ایب ایچیبدیر= این(او) خورده و نوشیده(مست کرده)

be iyb içki(içgi) بی ایب ایچکی(ایچگی)= او (این) نوشیدنی(مشروب) خورده

ib-ایبiyb = خورده، نوشیده، و..-

sen iybber سِن ایببِر = تو به خوردن (نوشیدن) ادامه بده(زیاد بخور).

be iybbersin بی ایببرسین= او (این) به خوردن و نوشیدن ادامه بدهد(زیاد بنوشد)

Be با baبا= هست، است، دارا بودن، موجودیت، موجود، موجوداست وجوددارد ، دارایی، آفرینش، خلق، موجودی، هست و بود، هر آنچه هست، وجود(یارو، مرد، آدم، شخص، شخصیت، ذات، هیکل، کس، خمیره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین، ... )،هستی، موجودیت، زندگی، زیست، بایش، باقیمانده، اثر باقی از هر چیزی، اثر باقی مانده، خماری، و...-

be iyb ba- Bibber بی ایب با= او(این) در حال خوردن و نوشیدن هست، او خورده اثرش هست(خمار است، مست است)

er اَر= شخص، فرد، فاعل، کننده، مرد، شوهر، جوانمرد، و...

Bibber بی ایب اَر= این شخص نوشنده(مشروب خوار)، خورنده

Biota-En- بایوتاbiota، بای اُتا، بای اُدا= زیاگان

معانی دیگر: (کلیه ی گیاهان و جانوران یک ناحیه) زیواگان، زیستگان، زندگی گیاهان وجانوران یک ناحیه

Biota-Turk- بایاتا، بایوتا، بای اُتا= زیاگان، (کلیه ی گیاهان و جانوران یک ناحیه) زیواگان، زیستگان، زندگی گیاهان وجانوران یک ناحیه

baبا= هست، است، دارا بودن، موجودیت، موجود، موجوداست وجوددارد ، دارایی، آفرینش، خلق، موجودی، هست و بود، هر آنچه هست، وجود، هستی، موجودیت، زندگی، زیست، بایش، و...-

O اُ= او، ان، آن، ان چیز، ان جانور، ضمیر منفصل ، سوم شخص مفرد، اوی ، وی، و....

Ota اُتا(اُداoda)= او هم ، آن هم، آن چیز هم، آنجا، علف ، چمن، گیاه، و...-

Otayda ota bitibdir اُتایدا اُتا بیتیبدیر- Orada ot bitir= در آنجا گیاه(علف)که روئیده

Otayda اُتایدا= در آنجا- otaq اتاق= اتاق، محل زندگی، زیستگاه، و...-

oda(ota) bu yere gelsin اُدا(اُتا) بو یِره گِلسین= او هم(آن هم) به این اینجا بیاید

Biota با اُتا(اُدا)= آن چیز موجود، آن چیزی که زیست و زندگی می کند، زیستگاه گیاه، زیستگاه آن جانور

Biota بایاتا yata =بخواب، برو بخواب، محل خواب و خوراک و زیستگاه، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، لانه، آشیانه، خانه، و..

sen bu yerde yata سِن بو یرده یاتا، burda yat= تو در اینجا بخواب(استراحت کن، زندگی کن، و..)

bu yer yatak بو یر یاتاک، bu joy yotoq، bura yataqdır، yer yatağı al=این جا خوابگاه(لانه، آشیانه، خانه، زیستگاه، محل زندگی، و....)

Biota بایاتاbayata= زیستگاه موجود(موجودات، گیاهان و جانوران)، زیستگاه هست، و...

o yerde bayata اُ یِرده با یاتا= در آنجا برو بخواب(زندگی کن)

توضیح در مورد کلمۀ بیات:

کلمۀ بایات ترکی(ترکمنی) احتمالاً با کلمۀ بیات=کهنه، شب مانده، بیتوته، تهجد، شب بیداری، شب زنده داری، مبیت، مساهرت، اتراق، اقامت موقت، توقف شبانه، و.... مرتبط است

baبا= هست، است، دارا بودن، موجودیت، موجود، موجوداست وجوددارد ، دارایی، آفرینش، خلق، هستی. موجودی، هست و بود، هر آنچه هست، و...-

Şu gije o yerde ba yat شو گیجه اُ یِرده با یات= امشب در آنجا برو بخواب(بمان، و...)

ol zat ol yerde ba yatir اُل زاد اُل یرده با یاتیر= آن چیز در آنجا خوابیده است(مانده است، و...)

بای bay= ثروت، ثروتمند، توانگر، بی نیاز، توانگری، سرشار، غنی، دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، تمکن، تمول، دارایی، دولت، توانایی، سرمایه، سرمایه دار، غنا، مال، مالدار، مکنت، ملک، منال، نعمت، نوا، وفور، فراوانی، زیاد، فرا، ماورا، برتر از، بود، زندگی، کاینات، وجود، نوا، هستی، و...- فعل امر بایماک(باییماک) baymak = ثروتمند شدن، سرمایه دار شدن، دارای زندگی باشکوه و پر ناز و نعمت شدن، و...

ات et=کزده، شده، کرد، عملکرد، عمل، حرکت، رفتار، انجام، اقدام، اجرا، کننده، بکن فعل امر اِتمک etmek =کردن، شدن، کرده شدن، انجام دادن، ادا کردن، و...

yat = فعل امر یاتماکyatmak=خوابیدن، خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا کردن، لالائی کردن ، دراز کشیدن، تعطیل شدن، راکد شدن، متوقف گشتن کار، فعالیت، کاهش یافتن، فرونشستن، آرمیدن، هم بسترشدن، هم خوابی کردن، بستری شدن، انبارشدن، ذخیره شدن، ماندن، و....

bay yat بای یات=زیاد خوابیده، زیاد مانده، و...

ol zat ol yerde bay yatdy اُل زاد اُل یِرده بای یاتیر=آن چیز در آنجا زیاد خوابیده(مانده، ساکن شده، و...)

sen ony bayat سِن اُنی بایات= تو او را ثروتمند کن

(بیات یکی از قبیله‌های تُرک است که در ایران، ترکیه، عراق و سوریه سکنی گزیده‌اند[۱] و مخلوطی از گروه قومی ترک‌های آذربایجانی و ترکمن‌ها می‌باشند.

این قوم تُرک به احتمال بسیار زیاد با مهاجرت‌های ترکان سلجوقی در نیمهٔ اول قرن ۱۱ میلادی وارد فلات ایران شده‌اند.[۱] بیات‌ها یکی از ۲۲ قبیلهٔ غز هستند که محمود کاشغری آن‌ها را در کتاب دیوان لغات دیوان لغات الترک، نام ایشان را شرح داده و ذکر کرده‌است.[۳] این قوم نشان علم و پرچم خاص خود را داشته‌است و توتم آن شاهین بوده‌است.[۳] وجه تسمیه خود این کلمه به جمع باقاعدهٔ «بایان» به معنی «دارا» و «با مکنت و ثروت» بر می‌گردد و در این حالت عقیدهٔ خواجه رشیدالدین فضل الله در کتاب جوامع التواریخ مبنی بر معنای بیات به عنوان «با دولت» می‌تواند صحیح باشد(ویکی پدیا دانشنامۀ آزاد))

bay adam بای آدام= مرد ثرونمند

bay yer بای یِر= زمین غنی(حاصلخیز، و...)، جای وفور ثروت و فراوانی، و...

obasy bay yer اُباسی بای یِر= روستایش جای باشکوه(غنی، وفور نعمت، و...)است

O ol yerde bay Öter اُ اُل یِرده بای اُوتر= او در آنجا با نعمت( مال و منال، بی نیازی، و...) زندگی می کند(گذران می کند)

men bu yere bay geldim مِن بو یره بای گِلدیم= من به اینجا زیاد( فراوان، ثروتمند، و...) آمدم

Ot-اُوت Öt= گذران، گذر، عبور، امرار، عیش، معاش، نفقه، سپری شونده، فانی، گذرا، دوام، سر سختی، نگاهداری، اعاشه، زیست، تعیش، حیات، زندگانی، زندگی، گذشت، گذشته، تصویب، و.. فعل امر = Ötmekگذراندن، گذشتن، زندگی کردن، زیستن، و...

guny Ötmek گونی اُوتمک= روزگار(روز) گذراندن، و...

Ötenler اُوتنلِر= گذشتگان، از دنیا رفتگان، و...

Öten gije اُوتن گیجه= دیشب، شب گذشته

Ot-ota اُت(اُتا)=گیاه، رستنی، سبزه، علف، نامی، نبات، بوته، و..

Bu toprakda ota köp بو یِرده اُتا کُوپ=در این سرزمین علف(گیاه )که زیاد است

Bu ýerde bay ota ýaşyl öwüsyar بو یِرده بای اُتا یاشیل اُوسیار= در اینجا گیاهان زیادی سبز شده اند

Ota اُتا= او، ان، آن، ان چیز، ان جانور، او هم، و..

Ota(oda) bu yere gelsinاُتا(اُدا) بو یِره گِلسین=او هم به اینجا بیاید

Ot آت= علف، سبزه، علفه، علوفه، علیق، گیاه، و...

Ol ýerde otlar köp bar اُل یِرده اُتلر کُوپ بار-Orada bir sürü ot var، Orada çoxlu ot var= در آنجا علف های(گیاهان ) زیادی هست

ol yere ba otlary getir اُل یِره با اُتلاری گِتیر-ora otlar gətirin=به آنجا علف ها (گیاهان ) را بیاور

Biotic-En-بای اُتیکbaɪˈɒtɪk- بایاتیک= حیاتی، مربوط به حیات وزندگی

معانی دیگر: (وابسته به زیست و سازواره های زنده) زیستی، زیستگانی(biotical هم می گویند)، مربوط به حیات وزندگی

biotic_
پسوند صفت ساز: دارای روش زیست بخصوص [macrobiotic]

Biotic-Turk-بای اُتیک= حیاتی، مربوط به حیات وزندگی، و...

Biota = کلیه ی گیاهان و جانوران یک ناحیه) زیواگان، زیستگان، زندگی گیاهان وجانوران یک ناحیه ( به توضیحات Biota رجوع شود)

Bio بای اُ= هستی و زندگی آن چیز، و...

Tic تیکtik =دوخت و دوز، وصل، متصل، وابسته، مرتبط، مربوط، ملحق، پیوند، و... فعل امر تیکمکtikmek = دوختن، دوزندگی کردن، وصله پینه کردن، بهم پیوستن، درز گرفتن، دوختن، درز دادن، به وسیله درزگیری بهم متصل کردن، و.....

olary bir birne tik اُلاری بیر بیرنه تیک= آنها را به همدیگر بدوز(وصل کن، وابسته کن، و...

راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 44 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 7:58